در حضور رییس، معاون، و مسئول سیاسی استاندار

وقتی از سن اومدم پایین، فقط به این فکر میکردم که چطور در مقابل ش.ع.ا.ر دانشجو م.ی.م.ی.ر.ر ذلت ن.م.ی.پ.ذ.ی.ر.د، اینها جون سالم به در بردن؟ وقتی توی متن سخنرانیم این رو گفتم و ۶۰۰ نفر این رو داد زدن، احساس کردم الان توی پژواک صدا پودر میشم.

مک مورفی
از اتاق بیرون دویدم. آن بیرون، نه حیاطی بود، نه راه پله ای از سنگ مرمر، نه ساختمان بزرگ بی سرو صدایی، نه درخت اوکالیپتوسی،
نه مجسمه ای، نه الاچیقی در باغ، نه فواره ای و نه حصاری: آن بیرون رویاهای دیگری در کمین بود.
~بیست و پنجم اگوست 1983
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان