سفرنامه:شب اول: اتوبوس

۹ و نیم حرکت اتوبوس بود و من و لیلا۹ و بیست و پنج دقیقه سوار ماشین شدیم.دم اژانسی گرم که پنج دقیقه ای با یه سرعتی رفت که از اینور شهر رسیدیم اونورش و ترمینال. لیلا رفت بلیطمو بگیره، منم رفتم یه چی بگیرم برا شام.یکم معطلی داشت توی مغازه ، با استرس گفتم میترسم اتوبوس حرکت کنه، شاگرد مغازه که یه نسر تپل بود و لم داده بود رو صندلی با یه خط و نشون بیخیالانه گفت خیالت راحت،نترس اتوبوس هیچجا نمیره قبلش باید بیاد حسابشو صاف کنه. 

تو اتوبوس نشستم.تقریبا همه صندلی ها پر هستن‌. صندلی جفت بغلم مال یه زن و شوهره که از اولش خواب بودن.فقط طرفای چهار پنج صب گوشی مرده رفت رو الارم.ده دیقه ای رو زنگ بود تا مرده از خواب پرید خاموشش کرد.

از شهر ها که رد میشیم خیابونا گاهی شبیه همن. شکل و شمایل همدیگه رو دارن، پهن و پر از درخت. یادم میاد چند سال پیش که تو مسیر شمال بودیم از یه شهری رد شدیم که ته خیابونش یه کتابفروشی بود به اسم پاپیروس. یک ساعت بعدش از یه شهری رد شدیم که بازم یه کتابفروشی ته خیابونش داشت به اسم پاپیروس! انقدر پشمام ریخت که تقریبا متقاعد شدم اصلا از اون شهر اول در نیومده بودیم.

نزدیک دو سه ساعت با مزوسفر شطرنج زدیم.خوش گذشت. پارمیس و خاطره و بابامم زنگ زدن و ویدوکال گرفتن.تقریبا ده پونزده دیقه بعدش خوابیدم. بینش هی بیدار میشدم چون میخواستم ببینم مسیر چه شکلیه.شهرا خاموش و چراغا بیدار. چندین تا عکس گرفتم که ته پست میزارم. از ساعت چهار به حدی سرد شده که نمیتونم بخوابم. مچ پاهام بدجور یخه. یه شال از داخل کولم در اوردم بستم دوتا پاهامو به هم. یه مانتو و یه بافتم انداختم رو زانوهام.

راننده داره داد میزنه ترمینال امیرکبیر جدید، صدرا مالی اباد فرهنگ شهر. حقیقتا نمیدونم خونه شیخ اینا به کدوم ترمینال نزدیک تره. فک کنم کاراندیش ترمینال اصلیه.

دیگه خوابم نمیبره. فقط شدیدا نیازمند دشویی ام. فکر کردم دشت ارژن میزنه بغل که نزد.

https://s4.uupload.ir/files/img_20211216_221856_435_cew.jpg

https://s4.uupload.ir/files/img_20211217_063553_985_ia54.jpg

https://s4.uupload.ir/files/img_20211217_061644_t2g.jpg

https://s4.uupload.ir/files/img_20211217_064218_9ymy.jpg

سفرنامه:شب صفرم

خب دیگه جولوپلاسو جمع کردیم.خداروشکر همش جمع شد تو یه کوله و فقط بوتامو کردم تو پلاستیک انداختم رو یدونه پیرهن شلوار خونه ای و گذاشتم تو یه کیف پارچه ای کوچیک .

لباسایی که میخوام بپوشم برای تو راهم گذاشتم کنار.جورابم گذاشتم توی کیفم.شناسنامه کارت ملی و فقط این شلوار جدیده از این بگاست که پائینش چاک داره.اصلا با چاک و ماک و اینا راحت نیستم بدوزمش فردا اونم جا بدم بره. یه حوله دستی کوچیک هم میگذارم. اره دیگه فک کنم کافیه.

 تنها پلن، عشق و حال کردن به هر قیمتیه. بقیش مهم نیس.

دوتا تبصره: سعی میکنیم تا سوم دی بکشونیم برنامه رو. و حداقل یک شب رو تا صب تو خیابون باشیم بریم ارم.

برنامه جومالی اینا امشب شده و حرکتشون امشبه.برا فردا شب بلیط گرفتم.با یه حساب سر انگشتی اگه ده روز بمونن ردیفه. برگشتن خراب میشم سرشون. والا.

عککککس 1

عککککس 2

خب دیگه، یه حافظم بندازیم ببینیم چطوره:

کنون که میدمد از بوستان نسیم بهشت.

(:

سفرنامه:مقدمه

 الان موقعیتم اینجوریه که لم دادم، بخاری جلومه و منگم و گیجم. لباسامو تا کردم گذاشتم جلوم و همین الان یادم اومد این کته رو نباید تا کنم. ولی ولش کن، به رو خودم نمیارم. امیدوارم همش تو یه کوله جمع شه. کوله رنگ رنگیه بالا تو وسایلاس هنو درش نیوردم.

هنو بلیط نگرفتم. بوی این میاد که یه ساعت قبلش برم ترمینال. ولی نه یهویی دیدی با جومالی اومدم. بدون برنامه همه چی بهتره.

یه سفر نامه خواهیم داشت و از تک تک جاهایی که میرم عکس میگیرم میزارم که بمونه به یادگار.

امیدوارم هوا زیاد سرد نباشه.معمولی و ملایم و ملو باشه. الان ابادان 17 درجست و شیراز 19. خبر خوبیه.

جمعه شب احتمالا برم اردیبهشت.زهرا عمل داره. ایشالا به سلامتی تموم شه. 9 ساعت عمله. 

یلدا رو نیستم خونه. و دیشب نانی میگفت یاد یلدای پارسال که یه کیلومتر راه رفتیم تا رسیدیم بستنی فروشی بخیر.گفتم اره، بدجور بخیر.

نمیدونم چی میشه هیچ تصوری نساختم و نخواهم ساخت.میخوام ببینم چی پیش میاد. اینجوری همیشه جوابه.

با ارزوی سلامتی فقط. و ارامش.

بدرود.

Ice coffe

خیلی خنک، مثل یخ زدن قطره اب روی برگ انجیری، روی برگ هایی به رنگ سبز تیره.
چرا بر سر میلم مصالحه کنم‌؟ نه، اصلا. ادم باید از زیبایی بنویسه. باید از حس خوب بنویسه. گذرا، غیر ممکن و نشدنی، ادم باید با وجود اینکه اینا هست، بنویسه.
من اصلا داغی و اشوب و هرج و مرج احساس نمیکنم. من خوشحالم و ته دلم به هم نمیپیچه و گر نگرفتم. اصلا، اتفاقا خنکم و میخام بخوابم. کاش چشامو میبستم یه ده سال دیگه باز میکردم و با خیال راحت همه چی رو جفت و جور میکردم.
میدونم یه چیزی رو، اونم اینه که صبح که بیدار شدم اصلا مهم نیست چجوریه همه چی. من امشب رو ثبت میکنم، با اینکه اتفاقیم نیفتاده ولی ارومم.
خوشحالم واقعا(((((((((((:
مثل یخ زدن قطره اب روی برگ انجیری، روی سبز تیره ی برگ. مثل مزه آیس کافی، با یخ زیاد و تیرگی قهوه و بخار شیشه.
خب دیگه شب بخیر!

GOT A LOT TO LEARN

وقتی بامزگی و زیبایی افکار بچه هارو میبینم واقعا به این فکر میکنم که چه شرط های کافی خوبی هستند برای ادامه دادن یک زندگی.

MY LITLE LOVE_ADELE

مک مورفی
از اتاق بیرون دویدم. آن بیرون، نه حیاطی بود، نه راه پله ای از سنگ مرمر، نه ساختمان بزرگ بی سرو صدایی، نه درخت اوکالیپتوسی،
نه مجسمه ای، نه الاچیقی در باغ، نه فواره ای و نه حصاری: آن بیرون رویاهای دیگری در کمین بود.
~بیست و پنجم اگوست 1983
T=t[(1-v^2/c^2)^-1/2] ]^1/2
طراح قالب : عرفـــ ـــان دارای گرین کارت از بلاگ بیان